انتقام تاريخ، بازگشت چپ

Persian translation of the Statement of the International Marxist Current and the Revolutionary Marxist Tendency (CMR) for the VI World Social Forum (January 25, 2006)

www.newleft.blogfa.com

منبع: socialistappeal.org

ششمين فوروم اجتماعي جهان و دومين فوروم آمريکاها [کشورهاي قاره آمريکا] اين بار در ونزوئلا گردهم مي آيند، جايي که کساني که براي يک دنياي بهتر مبارزه مي کنند، مي توانند درباره انتقال جامعه به بحث و طرح پيشنهاد بپردازند.

از زمان فوروم اجتماعي قبلي که در پورتو آلگره تشکيل شد، تاکنون، بحران عمومي سرمايه داري نه تنها متوقف نشده، بلکه عملا عميقتر نيز شده است. به همين دليل جستجوي آلترناتيوي براي سرمايه داري براي مقابله با ديکتاتوري شرکتهاي فرامليتي، تخريب محيط زيست، فلاکت و جنگي که سرمايه داري به کارگران و مردم فقير و سرکوب شده جهان تحميل کرده ضروري است.

آيا جهان ديگري ممکن است؟ جهاني بدون فقر و نکبت و استثمار که انسانهاي گوناگون اما برابر در صلح و آرامش زندگي کنند؟ يا اينکه يک اتوپياي دست نيافتني و آرزويي بي معني است؟

ما معتقديم که پاسخ مثبت است، جهان ديگر امکان پذير است. نه تنها امکان پذير است، بلکه قبلا در بسياري از کشورهاي جهان پايه هاي يک جامعه جديد بنا نهاده شده است. و اين در حال انجام شدن به تنها راه ممکن است: از طريق مبارزه و سازماندهي ميليونها کارگر، جوانان و مردم سرکوب شده عليه نظام سرمايه داري، مبارزه اي براي پيشرفت سطح زندگي و داشتن آينده اي شرافتمندانه، مبارزه اي براي دستيابي به يک جامعه سوسياليستي. اينکه اين فوروم محل برگزاري خود را ونزوئلا انتخاب کرده، بازتابي از اين واقعيت است.

ونزوئلا، پيشتاز انقلاب جهاني

ونزوئلا بهترين مثالي است که نشان مي دهد چگونه توده ها، کارگران و... سرنوشتشان را خود به دست گرفته تا به انتقال جامعه بپردازند. انقلاب بوليواري بهترين پاسخ به کساني است که درباره توانايي کارگران و مردم عادي در مواجهه با دشمنانشان (اوليگارشي سرمايه داري و امپرياليسم، غارتگران ثروتهاي ونزوئلا و همه کساني که مسئول بدبختي و تحقيرشان هستند) شک دارند. کارگران و دهقانان ونزوئلايي در بي اثر ساختن تلاشهاي ارتجاع و امپرياليسم براي توقف انقلاب و سرنگوني حکومت پرزيدنت چاوز موفق عمل کرده اند.

توده ها در سال 2002 کودتا را شکست دادند، کارمونا را واردار کردند از قصر ميرافلورس فرار کند و پرزيدنت چاوز را بازگرداندند. در همان سال، طبقه کارگر ونزوئلا سياست خرابکاري در صنعت نفت را که به تحريک امپرياليسم و توسط فدکاراماس (سازمان کارفرماها) و با همکاري رهبران فاسد CTV در حال انجام بود به شکست کشانيد.

عليرغم اين واقعيت که دولت پرزيدنت چاوز در اين شش سال انتخاباتهاي متعددي را برگزار کرده و از پشتيباني سراسري مردم در هر يک از آنها بهره مند بوده، امپرياليسم آمريکا براي توجيه سرنگون ساختن حکومت او، تلاش دارد تا آن را در اذهان عمومي غيردموکراتيک معرفي کند. در همه اين دعواهاي انتخاباتي، بسيج مردم نقش قاطع را در پيروزي داشته است. مهمترين مورد در طي فراخوان رفراندوم در آگوست 2004 بود، زماني که يک بار ديگر ارتجاع و امپرياليسم توسط سازمان و مبارزه مردم شکست خوردند.

انقلاب ونزوئلا در سال 2005 گامهاي مهمي به جلو برداشت. نخست اينکه، طبقه کارگر بار ديگر با تجربه اشغال کارخانه ها و کنترل کارگري ( congestion ) وارد عمل شد. کارخانه هايي همچون اينوپال ( Invepal )، اينووال ( Inveval ) و آلکاسا ( Alcasa ) و... که در آنها کارگران برنامه هاي کنترل کارگري را به اجرا گذاشته اند، نشانگر توانايي کارگران در راه اندازي توامان کارخانه ها و اقتصاد تحت کنترل خودشان، بدون حضور کارفرما يا مديران تحميل شده از بالا است.

به اين گامهاي رو به جلو در مبارزه با فلاکت و بي سوادي -آنچه که اوليگارشي مردم ونزوئلا را به آن مبتلا کرده بود- بايد اين واقعيت را نيز بيفزاييم که پرزيدنت چاوز اين عقيده را که سرمايه داري اصلاح پذير نيست، که چيزي بنام سرمايه داري با صورت انساني وجود ندارد، و اينکه آلترناتيو سرمايه داري، سوسياليسم است، در همه اذهان روشن ساخته است. اين مساله از اهميتي بس عظيم برخوردار است، چرا که از هنگام سقوط کشورهاي بلوک شرق، هيچ يک از رهبران چپگرا در هر کجاي دنيا اين چنين از سوسياليسم به عنوان يک آلترناتيو براي سرمايه داري سخن نگفته بود. اين انتقام تاريخ است، انتقامي عليه همه مدافعين سرمايه داري که از پايان تاريخ سخن مي گفتند، از شکست سوسياليسم و اينکه چاره اي جز تن دادن به اقتصاد بازار آزاد نيست. اما اين کمپين ايدئولوژيکي شکست خورده است چرا که نظام سرمايه داري روز به روز به تباهي بيشتري گام مي نهد و جز فلاکت و سرکوب ارمغاني براي بشريت ندارد.

سوسياليسم يا بربريسم؟

نظام سرمايه داري تنها مي تواند جهان را به سوي بربريسم سوق دهد. جنگ عراق نمونه واضح آن است. عراق کشوري بالقوه ثروتمند است با جمعيتي تحصيل کرده، و مفتخر است که يکي از گهواره هاي تمدن بوده است، اما کشوري است که ويران شده، بخاطر عطش امپرياليسم آمريکا به نفت، به بربريسم و ويراني تنزل پيدا کرده. مقاومت بدوي مردم عراق در برابر اشغال کشورشان، آشکارا ناتواني قدرتمندترين ماشين هاي جنگي را در تاريخ که قصد شکستن اراده کارگران، جوانان و فقرا براي اسارت امپرياليسم کشاندن آنها دارند نشان داد.

سرمايه داري حتي توان ارائه يک زندگي شرافتمندانه به مردم در پيشرفته ترين کشورهاي سرمايه داري را نيز ندارد. شورش جوانان در ايالتهاي فرانسه نشاني از آن است که چگونه، در محدوده اقتصاد بازار، بانکداران و صنعتگران بزرگ نمي توانند شغل و آينده شرافتمندانه اي به ميليونها نفر از مردم خودشان بدهند. کارگران اروپايي از اين امر آگاهند و ما شاهد بسيج توده ها در برابر سياستهايي بوده ايم که سطح استانداردهاي زندگي و رفاه اجتماعي شان را هدف گرفته بود. در بلژيک دو اعتصاب عمومي بزرگ طي سه هفته جريان داشت. راي «نه» به قانون اساسي اروپا طي رفراندوم در فرانسه و هلند نشان ديگري از همين پديده است. همچنين اعتصاب عمومي اخير در يونان، اينها همه نمونه هايي است از حس مبارزه جويانه کارگران اروپايي که با يورشي همه جانبه به زندگي و شرايط کاريشان مواجه اند.

نه تنها ايالات متحده، بلکه کليه کشورهاي پيشرفته سرمايه داري در جهان از آشوب ها در امان نيستند. بحران ناشي از طوفان کاترينا، پوسيدگي حکومت را بر تمام مردم ايالات متحده آشکار ساخت. هنگامي که بوش هزاران نيرو و تجهيزات و منابع را به خاورميانه مي فرستد، ميليونها دلار خرج مي کند، حکومت او کاملا در کمک به مردم خودشان در کشور ناتوان است. اين نتيجه مستقيم کاهش هزينه هاي اجتماعي، افزايش هزينه هاي نظامي و کاهش ماليات ثروتمندان بود. اين بحران همچنين آشکار ساخت که چگونه بخش مهمي از جمعيت ايالات متحده در بيچارگي و فلاکت زندگي مي کند. همچون هميشه، اين فقرا هستند که بايد در اين فجايع نابود شوند، نه به حکم تقدير طبيعت، بلکه بخاطر هرج و مرج و آشفتگي جامعه اي که بر پايه منافع اقليتي ناچيز ثروتمندترين تاجران و زمين خواران بنا شده است.

خود توفان کاترينا، همچون توفان ريتا ( Rita ) پيامد مستقيم گرم شدن زمين است. گرم شدن زمين، خود حاصل آلودگي ايجاد شده توسط شرکتهاي بزرگ فرامليتي بوده و تاکنون در حال نابود کردن لايه ازن، مسموم کردن درياها، رودخانه ها و هوا بوده است.

سرمايه داري تنها بشريت را تهديد نمي کند، بلکه همه اشکال حيات بر روي سياره را در معرض نابودي قرار داده است. اين است دليل آنکه امروز اين شعار رزا لوگزمبورگ، انقلابي لهستاني، «يا سوسياليسم يا بربريسم» بيش از هر زمان ديگر درست مي نمايد. بيش از 30000 کودک در روز از گرسنگي مي ميرند؛ 800 ميليون انسان به گرسنگي کشيده مي شوند، هنگامي که سه مرد ثروتمند بر روي زمين ثروتي معادل مجموع توليد ناخالص داخلي 48 کشور فقير دنيا را دارند. براي اينکه به جلو حرکت کنيم و در عمق مغاک فرو نيفتيم، بشريت بايد از شر آثاري که پايه هاي سرمايه داري را تشکيل مي دهد خلاصي يابد: مالکيت خصوصي بر ابزارهاي توليد، صنعت، بانک و زمين، و مانع ديگري که سد راه پيشرفت انسانها شده است، يعني دولت ملي ( nation state ).

آمريکاي لاتين در انقلاب

در برابر اين بحران جامعه، خيلي طبيعي است که ونزوئلا تبديل به دريچه اميد براي همه مردم سرکوب شده دنيا گردد. در سال 2005 انقلاب بوليواري به نقطه مبدا و اتکاي سراسر امريکاي لاتين مبدل شد. دليل اين امر آنست که مبارزاتي که در قاره جريان دارد، وجدان ميليونها انسان را بيدار ساخته تا از خود بپرسند که چگونه مي توانند دنيايي بهتر و آينده اي شرافتمندانه براي خود بسازند.

نمونه هاي فراواني وجود دارد. در آرژانتين، مکزيک، پرو، اکوادور، جنبشهاي توده اي و بسيجهاي مردمي تاثيرگذاري موجود است. آخرين نمونه، مبارزات انقلابي کارگران و دهقانان بوليوي براي ملي کردن گاز بود، مبارزه اي براي قطع کردن دست شرکتهاي فرامليتي از ثروت هنگفت زيرزميني بوليوي که مي توانست صرف حل مشکلات عظيم کارگران و مردم فقير بوليوي گردد.

پس از يک ماه مبارزه و سرنگوني حکومت مسا ( Mesa )، کارگران بوليوي تا در دست گرفتن قدرت فاصله زيادي نداشتند. آنان با برقراري دوباره مناسبات انقلابي سالهاي 1952 و 1971، براي هماهنگ ساختن مبارزه، مجامع و گردهم آيي هاي مردمي را بويژه در شهر الالتو ( El Alto ) که در کانون مبارزه قرار داشت سازمان دادند. اعضاي پارلمان مجبور شدند بخاطر فشار توده ها از لاپاز گريخته و به سوکره پناه آورند. کارگران و دهقانان مي توانستند در آن روزها قدرت را به دست گيرند. اما متاسفانه، فقدان يک رهبري انقلابي با رويکردي توده اي و مبتني بر مجامع مردمي، چنانکه بتواند به سوي سلب مالکيت از اليگارشي و امپرياليستها حرکت کند، مانع از وقوع يک انقلاب سوسياليستي موفقيت آميز در بوليوي شد.

حاصل مبارزات مردم در ژوئن 2005، پيروزي اوو مورالس ( Evo Morales ) در انتخابات ماه دسامبر بود. کارگران و دهقانان بوليويايي بدين اميد او را در راس حکومت قرار دادند که او وظيفه انتقال انقلابي ضروري را برعهده گيرد، بويژه در زمينه ملي کردن هيدروکربنها (گاز طبيعي). هم اکنون مورالس دو گزينه بيشتر براي انتخاب ندارد: يا با سرمايه داران باشد و يا با کارگران و دهقانان. هر تلاشي براي حل مشکلات و خواستهاي توده ها با منافع سرمايه داران و امپرياليسم برخورد خواهد داشت. او بايد ميان سر خم کردن نزد امپرياليسم، و يا ايستادن در برابر اليگارشي و امپرياليسم يکي را انتخاب کند. در صورت انتخاب گزينه اول، سرنوشت لوسيو گوتيرز ( Lucio Gutierrez ) را خواهد داشت، توسط همان مردمي که او را در راس قرار دادند سرنگون مي شود. همچنين مورالس مي تواند گزينه دوم را انتخاب کند مثل هوگو چاوز.

بسوي فدراسيون سوسياليستي جماهير آمريکاي لاتين

بسوي فدراسيون سوسياليستي جهاني

چرخش به سوي چپ در سراسر امريکاي لاتين، برنامه امکان پذيري انتقال به سوسياليسم در قاره را در دستور کار قرار داده است. مشکل فقر را نمي توان در يک کشور منفرد حل کرد. همکاري همه مردم امريکاي لاتين بر پايه برادري و همبستگي اقتصادي ضروري است. فدراسيون سوسياليستي جمهوري هاي آمريکاي لاتين، با اتکا به منابع مادي و انساني عظيم سراسر قاره و بر پايه ملي کردن و برنامه ريزي اقتصادي دموکراتيک، مي تواند ظرف چند سال فقر را ريشه کن سازد و همه جمعيت قاره مي توانند به يک سطح استاندارد حياتي بالاتر از آنچه امروز در کشورهاي پيشرفته سرمايه داري ديده مي شود برسند. اين نه تنها اتوپيا نيست، بلکه تنها راه واقع بينانه ي پيشرفت براي توده هاي سرکوب شده امريکاي لاتين است.

انتخاب دولتهاي چپگرا در قاره، بازتاب تمايل اکثريت توده ها به تغيير در جامعه است. ونزوئلا کشوري است که اين پروسه در آن بيشتر پيشرفت کرده است. با اين وجود براي غلبه بر فقر، استثمار و تحقير، علل ريشه اي را بايد حذف کرد. مادامي که اليگارشي و امپرياليسم قدرت اقتصادي را در ونزوئلا يا هر کدام از کشورهاي امريکاي لاتين در دست دارند –بانکها، صنايع بزرگ و زمين – اصلاحات راديکال و پيشرو با تهديد مواجه است.

براي تضمين بخشيدن و عمق دادن به اين پيروزي ها چاره اي جز سلب مالکيت از اليگارشي و شرکتهاي فراملي وجود ندارد، تا اکثريت جمعيت بتواند بصورتي دموکراتيک به برنامه ريزي و سازماندهي اقتصادي مبادرت ورزد. اين بازسازي اجتماعي بر يک پايه جديد، بر پايه سوسياليستي، تنها با مشارکت دموکراتيک و کنترل کارگران و توده هاي فقير تحقق خواهد يافت.

از ديد تاريخي، حکومت ( state ) ابزار طبقه حاکم بوده است و از مشارکت اکثريت جمعيت، کارگران و توده هاي فقير، در امورد کشور جلوگيري کرده است. در حکومت فعلي ونزوئلا هنوز آثار بوروکراسي جمهوري چهارم در وزارتخانه ها، دستگاه قضايي، نيروهاي امنيتي و... وجود دارد. اين ساختار را بايد از بين برده و با يک ساختار حکومتي جديد جايگزين نمود که بر پايه سازماندهي مجامع توده اي و کميته هاي مننظم و آراسته در کارخانه ها و اجتماعات که بتوانند امور کشور را در دست گيرند بنا شده باشد. تنها راه مبارزه با بوروکراسي اي که انقلاب را تهديد مي کند، ايجاد يک ساختار دموکراتيک مبتني بر انتخابات آزاد است که نمايندگان مردم بر همه امور کشور کنترل کامل داشته باشند.

براي آنکه آرزوهاي انقلابي توده ها به واقعيت تبديل شود، آنچه کمبودش به شدت احساس می شود ، در ونزوئلا، بوليوي، ايالات متحده و سراسر جهان، جاي خالي يک سازمان انقلابي با برنامه سوسياليستي و بينش مارکسيستي است که فعالترين و پيشرفته ترين انقلابيون، يعني کارگران، دانشجويان، دهقانان و همه کساني که در اين ايده ها با آنان شريکند در آن گرد هم آيند. امروز اين مهمترين وظيفه در همه کشورهاست. بحران سرمايه داري که به شکلهاي گوناگون عميقتر مي شود، در حال آماده ساختن زمينه براي خيزش توده ها و جنبشهاي انقلابي در همه کشورها است. امروز بيش از هر زمان ديگر ضرورت دارد که مارکسيستهاي انقلابي در يک جنبش بين المللي مارکسيستي براي رسيدن به سوسياليسم گرد هم آيند.